کتاب کمدی الهی: بهشت، سومین مجلد از شاهکار ادبی دانته آلیگیری، کمدی الهی، است که شاعر در آن روایتی از سفر خیالی خود به بهشت را توصیف میکند. اینبار دانته به تفسیری عرفانی از آسمانها و شرح لحظهی عروج باشکوهش بههمراه بئاتریس پرداخته است.
دربارهی کتاب کمدی الهی: بهشت
کتاب کمدی الهی: بهشت (The Divine Comedy: Paradiso) سومین و آخرین مجلد از مجموعهی کمدی الهی اثر دانته آلیگیری (Dante Alighieri) است که نسخهی شخصی او از بهشت را توصیف میکند. بهشت دانته متأثر از دیدگاههای قرون وسطایی در مورد کیهانشناسی است و بر این اساس دارای نُه کرهی متحدالمرکز است که زمین را احاطه کردهاند. بر فراز این کرهها، امپراتوریای قرار دارد که خداوند در آن ساکن است. در این مجلد، دانته به بهشت سفر میکند و اینبار برخلاف برزخ و دوزخ که ویرژیل همراهیاش میکرد، راهنمای او بئاتریس است. در دو کتاب پیشین از مجموعهی کمدی الهی، یعنی دوزخ و برزخ تأثیرات کلاسیک و ادبی بیشتری نمایان است، حال آنکه بهشت مبتنی بر آموزههای مسیحیت، نجوم و فلسفهی کلاسیک است و گفته میشود که بئاتریس بهطور تمثیلی و نمادین، نمایندهی الهیات است.
بهشت از بالای کوه برزخ شروع میشود، زمانیکه دانته، ویرژیل را پشت سر میگذارد و به دستان بئاتریس، تجسم عشق الهی، سپرده میشود. مسافتهایی که شاعر طی میکند، با دیدن کرّات آسمانی تودرتو، بهشکلی تصاعدی افزایش مییابند، اما به لطف بیوزنیاش پس از رهایی از همهی افکار گناهآلود و ناپاک، در چشم به هم زدنی فضا را میپیماید. همچون دیگر آثار دانته، کتاب کمدی الهی: بهشت نیز سرشار از استعارههای فوقالعاده، توضیحات مفصل، و زیبایی شعریست. این اثر بیشتر از دو مجلد قبلی بر مقدسات و اسطورههای مسیحی متمرکز است. دانته شاهکار خود را تا آخرین جزئیات برنامهریزی کرده بود و هیچچیز را به شانس یا بداههنویسی واگذار نکرد. خدایِ او در نظم تجلی یافته و هوش محدود آدمی که از درک نقشههای عالی او عاجز است. شاعر فلورانسی از خواننده میخواهد که هر آنچه را که از طریق قدرت استدلال و با مشاهدهی جهان طبیعی به دست آورده، کنار بگذارد و برای آخرین مرحلهی سفر، تنها به ایمان تکیه کند، زیرا در این اثر شگفتیهایی آشکار میشود که تنها به کمک ایمان میتوان آنها را درک و لمس کرد.
خواننده در مجموعهی کمدی الهی دانته ، در سه سفر با او همراه میشود؛ سه سفر از زندگیهای روح. دوزخ مجازات کسانی را به ما نشان میدهد که فقط برای خود و برای منافع مادی زندگی کردهاند. در برزخ میبینیم که راهی برای نجات روح ما وجود دارد، یک صعود پرپیچ و خم و طاقتفرسا اما عالی و باشکوه. و اکنون در کتاب کمدی الهی: بهشت میخوانیم که روح انسان برای اوج گرفتن در سپهر پاک و برخورداری از عشق بیقید و شرط خداوند ساخته شده است. نقاشیهای بسیار زیبای گوستاو دوره در کنار اشعار دانته، توصیفات شاعر از بهشت را تکمیل میکنند. از تاریکی دوزخ تا تناوب شب و روز در برزخ و اکنون به تصویر کشیدن نور بر بوم سفید در بهشت. مارپیچهایی که دانته در کرّات آسمانی ملاقات میکند، تنها با تفاوت در شدت درخشندگیشان از هم تمایز پیدا میکنند و این شاید نقطهی اوج هنر نقاش باشد.
کتاب کمدی الهی : بهشت شامل سیوسه سرود است که پس از هر سرود، پینوشت اشعار آمده است و توضیحات دقیقی از اسامی و اتفاقات خاص موجود در روایات را در اختیار خوانندگان قرار میدهد. در پایان کتاب نیز چهار گفتار از زندگانی دانته بهقلم جوزپه ماتسوتا، درآمدی بر دوزخ نوشتهی جان فرچرو، درآمدی بر برزخ نوشتهی جفری تیشناپ و درآمدی بر بهشت نوشتهی ریچل جکاف را خواهید خواند. انتشارات سپاس کتاب کمدی الهی: بهشت را با ترجمهی عالیِ کاوه میرعباسی منتشر کرده و در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
دربارهی مجموعهی کمدی الهی
کمدی الهی، شاهکار ادبی دانته آلیگیری در سه بخش (دوزخ، برزخ و بهشت) سروده شده است که میتواند نمادی از تثلیث در مسیحیت باشد. بسیاری کمدی الهی را مجموعهی شعری پساکلاسیک میدانند که حماسی و تمثیلیست. حماسی، زیرا طولانی است (مانند ایلیاد و آئنید) و از اعمال قهرمانانه صحبت میکند و تمثیلی، چراکه عناصر تاریخی شهر فلورانس ایتالیا را در خود جای داده است. آنچه این مجموعه شعر را از سرودههای دیگر شاعران بزرگ متمایز میکند این است که راوی به جای دانای کل، مانند حماسههای دیگر، درون داستان حضور دارد و وقایع بر خودِ او میگذرند. علاوه بر این، از عناصر دین مسیحیت به کرّات در ترکیب اشعار استفاده شده که آنها را در نوع خود بیبدیل کرده است.
کتاب کمدی الهی: بهشت برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به ادبیات کلاسیک علاقهمند هستید، مطالعهی شاهکار ادبی دانته را به شما پیشنهاد میدهیم.
در بخشی از کتاب کمدی الهی: بهشت میخوانیم
“هوشیعانا، مقدسخداوندگارِ جیوش که
تلألویت از عرش روشنی میبخشد
خجستهشعلههای اقلیمها را”
زینسان، الحانش را تکرارکنان، عنصری که
نوری مضاعف بود بر آن تابان، نمایان میشد
سرودخوانان بر نگاهم،
و از سر گرفت رقصش را همراه دیگر ارواح،
تا آنکه فاصلهای ناگهانی نهان کردشان از نظرم،
چون شرارههایی گریزان.
دستخوش تردید، نجوا میکردم با خویش: ” بگو، بگو!
بگو، بگو بانویم را که تسکین میدهد تشنگیام را
با قطرههای پرحلاوت.”