نوشتههای پراکنده مجموعهای داستانهای کوتاه، نوشتارها و مقالات صادق هدایت(۱۳۳۰-۱۲۸۰)، نویسنده و پژوهشگر ادبی معاصر است. هدایت که بیشتر وقت خود را به مطالعه نوشتههای نویسندگان بزرگ خارجی و داخلی میگذراند، با اطلاعات وسیع و تشخیص دقیقی که داشت، گاه ضمن مطالعه، به اثری از یکی از نویسندگان خارجی یا به یک موضوع درخور تحقیق برخورد میکرد که توجه او به جانب آن معطوف میشد و درصدد برمیآمد آن اثر را به فارسی برگرداند یا در باره موضوع مورد توجه خود تحقیق و تتبع کند و نظریاتش را به صورت مقالهای به چاپ برساند.
غالب این نوشتهها از لحاظ حجم به گونهای نبود که بتوان آن را به صورت کتابی جداگانه منتشر کرد؛ ناگزیر آن را در یکی از مجلهها یا نشریههای مناسب درج مینمود. همین نوشتههاست که اینک قسمت بزرگی از متن این کتاب را تشکیل میدهد.
ادبیات فارسی در اوایل قرن چهارده شمسی مدیون افرادی همچون «صادق هدایت»، «غلامحسین ساعدی»، «جلال آل احمد»، «هوشنگ گلشیری» و «عباس معروفی» است که با نثر قویشان و خلق داستانهای ماندگار تأثیر عمیقی بر جریان روشنگری و داستاننویسی مدرن ایران گذاشتند. آنها ادبیات را با مسائل اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه گره زدند و داستانهایی آفریدند که فارغ از زمان و مکان دیده شدهاند. «صادق هدایت» یکی از مطرحترین و برجستهترین این افراد است که توانست با تمام محدودیتها داستانهایی جذاب و خواندنی بیافریند که در ادبیات فارسی به یادگار ماندهاند.
درباره کتاب نوشتههای پراکنده
کتاب «نوشتههای پراکنده» مجموعهای کامل و جامع از نوشتههاي پرارزش «صادق هدايت»، نویسندهی مطرح سدهی اخیر ایران است که بهطور پراكنده به يادگار ماندهاند. این نوشتهها به همت «حسن قائمیان» و درخواست پدر خود نویسنده، آقای «هدایتقلی هدایت» (اعتضادالملک) انجام شدهاند. «حسن قائمیان»، نویسنده و مترجم ایرانی متولد سال 1295 در بابل است و تحصیلاتش را در مدرسه مطالعات عالی بازرگانی در پاریس به سرانجام رساند. او از طرفداران و دوستان نزدیک «صادق هدايت» بود و خود نیز در مطبوعات فعالیت داشت. او در عرصهی ترجمهی آثار نویسندگانی همچون «فرانتس کافکا» هم فعالیت داشت.
کتاب «نوشتههای پراکنده» سال 1384 از سوی «انتشارات نگاه» منتشر شده است که شامل داستانها، مقالهها، قطعات و جزوههای گوناگون و نوشتههای فرانسوی «صادق هدايت» است. ابتدا این کتاب مقدمهای کامل وجود دارد و دربارهی این کتاب و محتوای آن دقیق توضیح داده شده است که برای علاقهمندان به آثار این نویسنده بسیار جذاب و خواندنی است. برخی از این داستانهای این اثر عبارتاند از «کلاغ پیر»، «تمشک تیغدار»، «مرداب حبشه»، «حکایت با نتیجه»، «کور و برادرش» و «سایه مغول». در این کتاب مقدمهای بر رباعیات خیام نیز آورده شده است که آن را «صادق هدايت» در سال 1302 منتشر کرد. این نویسنده دربارهی خودش گفته است: «شرححال من هیچ نکتهی برجستهای در برندارد. نه پیشآمد قابلتوجهی در آن رخ داده، نه عنوانی داشتهام، نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بودهام، بلکه برعکس همیشه با عدم موفقیت روبهرو شدهام. در اداراتی که کار کردهام، همیشه عضو مبهم و گمنامی بودهام و روسایم از من دلخونی داشتهاند. بهطوریکه هر وقت استعفا دادهام با شادی هذیان آوری پذیرفته شده است. رویهمرفته موجود وازدهی بیمصرف قضاوت محیط دربارهی من میباشد و شاید هم حقیقت در همین باشد».
دانلود نسخه PDF نوشته های پراکنده
«صادق هدایت» نویسنده و روشنفکر ایرانی در بهمن سال 1281 در تهران به دنیا آمد. او در خانوادهای تحصیلکرده کودکیاش را گذراند و به مدرسهی علمیهی تهران رفت. او در دوران جوانی زبان فرانسه را فراگرفت و با ادبیات جهان آشنا شد. او از همان دوران نوشتن را آغاز کرد و کتاب «انسان و حیوان» را نوشت. او از علاقهمندان به حیوانات بود و به همین دلیل به رژیم گیاهخواری روی آورد. او پس از اتمام دوران دبیرستان برای ادامهی تحصیل به اروپا رفت و تحصیل در رشتهی ریاضیات محض در بلژیک را آغاز کرد ولی پس از مدتی آن را ناتمام رها کرد و به پاریس رفت و رشتهی معماری را دنبال کرد.
«صادق هدایت» در پاریس شرایط روحی نابسامانی داست و یکبار اقدام به خودکشی کرد. او در این دوران نمایشنامهی «پروین دختر ساسان»، «زندهبهگور» و داستان کوتاه «مادلن» را نوشت. او از نزدیکان مسعود فرزاد، بزرگ علوی و مجتبی مینوی بود و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی نیز انجام میداد. او همواره شرایط اقتصادی و اجتماعی آن دوره از ایران را نقد میکرد و در سال 1314 ممنوع القلم شد. «صادق هدایت» 1326 دوباره به فرانسه رفت و در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ تمام آثار خود را سوزاند و خودکشی کرد.
«بوف کور» ازجمله آثار مهم این نویسنده است که در پاریس آن را به نگارش درآورده بود و آن را در هند چاپ کرد که انتشارش در ایران ممنوع بود. او علاوه برنوشتن داستانهای بسیار مهم چندین اثر هم ترجمه کرده است که ازجمله آنها میتوان به «مسخ» اثر «فرانتس کافکا» و «دیوار» اثر «ژان پل سارتر» اشاره کرد. «مردی که نفسش را کشت»، «سه قطره خون»، «گروه محکومین و پیام کافکا»، «داش آکل نوشته صادق هدایت» و «زند و هومن یسن» از داستانهای دیگر این نویسنده هستند که نسخهی الکترونیک آنها در سایت و اپلیکیشن فیدیبو برای خرید و مطالعه موجود است.
در بخشهایی از کتاب نوشتههای پراکنده میخوانیم
یک قلمتراش، یک کتاب کوچک و دیگر هیچ. معلوم بود چگونه میتوانست امیدوار باشد که پول را روی میز بیابد!… باید برگردد ولی یک خورده تردستی، یکجور زرنگی، میتوانست او را نجات بدهد… به تختی که کنار در بود نزدیک شد. روی صندلی یکچیزی بود. دست را جلو برد. این ششلول بود. کارلو دلش تو ریخت… آیا نباید آن را بردارد؟ چرا این مرد اسلحه خودش را در دسترس گذاشته بود؟ اگر بیدار بشود و او را ببیند…چه اهمیتی دارد؟ او خواهد گفت: «آقا بلند بشوید سه ساعت از دسته گذشته.»
ششلول را سر جایش گذاشت و جستوجوی خود را دنبال کرد. بهطرف صندلی دیگر نزدیک شد. این پیراهن است و بعد خدایا همان چیزی را که جستوجو میکرد… یک کیف پول… آن را برداشت و در دست گرفت. صدای خسخس آمد. کارلو بهچابکی پهلوی یکی از تختها دراز کشید…. صدای خسخس دیگر بلند شد و نفس پر صدای یکی از آن خوابیدهها… یک سرفه آهسته بعد خاموشی، یک خاموشی ژرف. کارلو که کیف پول را در دست داشت بدون حرکت همانجا خشکشده بود، هیچچیز تکان نمیخورد.
افق سفید شد. کارلو جرئت نمیکرد بلند بشود. بعد چهار دستوپا بهسوی درباز رفت از آن گذشته خود را در راهرو کشانید. آهسته بلند شد نفس تازه کشید و کیف پوک را که سه تا جا داشت باز کرد. در طرف چپ و راست آن چندین پول نقره بود حفرهای که در میان داشت با قلاب مخصوصی بسته شده بود. کارلو وظیفه خودش میدانست که آن را باز بکند و دو انگشت خود را در آن میان فرو برد. سه پول طلا به دستش خورد. اول فکر کرد دو تا از آنها را بردارد اما این وسوسه را از خود دور کرد. یکی از آن بیست فرانکیها برداشت و در آن را بست. سپس به زانو نشسته از لای در نیمهباز اتاق را که دوباره خاموش شده بود دوباره نگاه کرد و با یک حرکت تند کیف را سرانید تا زیر تختخواب دوم. اگر مسافر بیدار بشود گمان خواهد کرد که کیف از روی صندلی افتاده و تا آنجا لغزیده. کارلو آهسته بلند شد. ناگهان خشخش آهستهای شنیده شد و صدایی آمد که پرسید: